همیشه من بوده ام که رفته ام. من بوده ام که رها کرده ام. رفتنم از قدرتم بوده یا ضعفم. این بار می خواهم بمانم تا رها شوم. سخت است. خیلی سخت.

این کار کار من نبوده. نمی دانم بشود یا نه. راستش را بخواهید نمی خواهم. بله. بله. می دانم. همه چیز زندگی خواستنی نیست. من هم برای همین ادامه می دهم. اما منتظر هستم این کار من را رها کند. (حالا که فکرش را کردم هیچ وقت، سر هیچ کدام کار شرکت هایم برای ماندن نرفته بودم. یعنی برای ماندن رفته بودم اما برای ماندن ادامه نداده بودم. همیشه آماده برای رفتن بودم. خودم را متعلق به فضا نمی دانستم.) کمی کار پارسال را داشتم برای ماندن آماده می شدم که فهمیدن نابرابری حقوق باعث شد بزنم بیرون.

این پست را قبول دارم. اندکی عصبانیت لازم دارم. دو هفته پیش این عصبانیت را داشتم. اما ماندم و قدرتم کم شد (تحقیر شدم و این را پذیرفتم. ترجیح دادم در سایه حقارت زندگی کنم.)



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Christine اخبار تعطیلی مدارس Bob دستگاه بسته بندی ماشین سازی مسائلی آموزش رایگان بازاریابی در اینترنت Tina خدمات تزریق پلاستیک رنجبر09123951874 shahinsalehi663 علی صدا